یادداشت های یک زن خانه دار

داستان های خواندنی
6e59842673ef613ed1b96b168805c1b1.jpg
دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۹، ۱۱:۵۶ ق.ظ

عشق کنترل شده بخش دوم

عشق کنترل شده - بخش دوم

 

بزارید برگردم چندماه قبل

زمانی که تازه دوست شدیم...

 

همونطور که گفتم من سال اول بودم و امیر از بچهای سال بالایی

 

دنبال یسری جزوات بودم که بچها گفتن امیر از همه جزهاش کامل تره.

 

اما اینقدر جدی کسی جرعت نداره بره سراغش. منم گفتم سنگ مفت ...میرم میگم داد.داد.نداد.نداد ولش کن

 

کلاسم تموم شده بود که رفتم حیاط دیدم با دوستاش تو سلف نشستن.

 

خیلی سنگین و با قدم های محکم رفتم سمتش

گفتم سلام

با تعجب سرشو برگردون و خیلی سرد گفت سلام

 

گفتم آقای امیر پویانفر؟

گفت بله؟

گفتم راستش از بچها شنیدم جزوهاتون خیلی کامله میشه بهم امانت بدید؟

 

خیلی محکم و جدی گفت نه!!!

 

باورم نمیشد!گفتم  یعنی چی نه؟

 

مگه میخوام بخورمش گفتم من شناختی از شما ندارم که میخوریش یا نه

 

اما من جزوه به دوستای خودم نمیدم چه برسه به شما...

 

از جاش بلند شد که بره گفتم خیلی فازت بلنده جناب...روز خوش و زودتر از اون زدم بیرون از سلف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی